دروغ

دروغ گفتن خوب است یا بد ؟ ما دروغ گفتن را از دوران کودکی یاد می‌گیریم و گاهی تا آخرین روزیکه زنده هستیم به این کار ادامه می‌دهیم .متن نویسه...

گاهی حتی بدون اینکه فکر کنیم دروغ می‌گوییم و خودمان نیز نمی‌دانیم که چرا الان و در رابطه با این موضوع دروغ گفتیم . چرا دروغ یکی از عادت های روزمره ی همه‌ی ما شده است .؟؟ آیا برای رسیدن به هدف خاصی دروغ می‌گوییم یا نه ؟ آیا بدون دروغ هم می‌توان زندگی کرد ؟؟ دروغ چه فرقی با دروغ بافی دارد ؟ ؟ دروغ چیست ؟ آیا تا کنون فکر کرده اید که دروغ چیست و چه معنای می‌تواند داشته باشد ! در توصیف و تعریف شخصی که دروغ می‌گوید می‌توانیم بگوییم فردی است که برای اینکه دیگری را در رابطه با موضوعی فریب دهد متوسل به دروغ می شود و یا می‌خواهد کسی را به وسیله دروغی که می‌گوید شیفته و جذب خود کند . و یا گاهی بدون اینکه هیچ گونه قصد و نیتی داشته باشیم این کار را انجام می‌دهیم . فرد دروغ گو حقیقت و درستی موضوعی را می‌داند و می‌تواند بین گفتن حقیقت و یا نگفتن آن یکی را انتخاب کند .
فردی که از روی حسادت و برای بالا بردن مقام خود دروغ می‌گوید و فردی که بدون هیچ گونه غرضی دروغ می‌کوید و به قول ما ایرانی ها از نوع مصلحتی است .

زمانی که می‌خواهیم یک تصویر خوب و عالی و دروغین از خود در برابر مخاطبمان بسازیم . اما چگونه این کار را انجام می‌دهیم ؟ در گفتن استعدادها ، توانایی های مالی حقیقت را نمی‌گوییم ویا عیب‌های خود را به خوبی ها تبدیل می‌کنیم و راجع به آنها با افتخار صحبت می‌کنیم .

*برای به دست آوردن یک پست یا شغل ادعای کذب می‌کنیم و یا برای فروختن مالی که به ما تعلق دارد توضیحاتی را ذکر می‌کنیم که حقیقت ندارد . فقط برای اینکه جنس خود را به قیمت بالاتری بفروشیم این کار را انجام می‌دهیم .
*بخاطر کاری که انجام داده ایم و برای اینکه مجازات نشویم دروغ می‌گویم . این دروغ بیشتر بین بچه‌های کوچک و نوجوانان باب است .
این دروغ را زمانی می‌گوییم که می‌خواهیم کسی را ناراحت نکنیم مثلا ، وقتی کسی نظر ما را درباره ی لباس جدیدش یا مدل کوتاهی مو هایش می‌پرسد شاید این مدل و این لباس به او نیاید اما برای اینکه او را ناراحت نکنیم از دروغ استفده می‌کنیم چون مسلما هر کسی سلیقه خود را دارد و نباید سلیقه خود را به کسی تحمیل کنیم . و یا اینکه در شرایط خاص خبر بدی را تبدیل به خبر خوب کنیم و کسی را الکی و به خاطر شنیدن این دروغ خوشحال کنیم . روان شناسان در علم روان شناسی این دروغ را " دروغ دفاعی " می‌نامند . اما چرا دفاعی ؟ چون در نهایت ، هدف ما از این دوغ این است که رابطه خود را با دیگران حفظ کنیم و این رابطه از بین نرود. این دروغ را می‌گوییم چون می‌ترسیم از طرف دیگران مورد بی مهری قرار بگیریم و آنها دیگر ما را دوست نداشته باشند و برای ادامه داشتن ارتباطا طمان با دیگران نظرات خود را پنهان می‌کنیم تا هم چنان مثل همیشه باشیم .
بر اساس تحقیقی که در آمریکا انجام شده است ، متوجه شده‌اند که همه آدمها در روز بیش از دو بار دروغ می‌گویند ... و البته با توجه به شغل و مسئولیتی که هر کسی دارد تعداد این دروغ ها کم و یا زیاد می‌شود و بیشتر این دروغ ها بخاطر طفره رفتن از جواب دادن به سوالات است .
با این هدف که یک تصویر خوب از خود ارائه دهیم .و دیگران ما را بهتر از شخصیتی که داریم ببینند . که این بحث را در علم روان شناسی " خواستگاه و جایگاه دلخواه اجتماعی می‌نامند " .
اکثر انسان ها در ابتدا و شروع روابط عاشقانه به طرز افراطی دروغ می‌گویند . در این مرحله از زندگی نیز بازبرای ساختن تصویری مناسب از خود دروغ می‌گوییم ، مخصوصا زمانی که پای جنس مخالف به این بحث باز شود ، دروغ نیز خود به خود وارد می‌شود . اما هنگامی که افراد ازدواج می کنند این دروغ ها به نسبت دوران نامزدی و یا دوستی کمتر می‌شود .




نابغه های کودن

 

آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در ساعت ۱۱:۳۰ صبح به وقت محلی در یک خانواده یهودی در شهر اولم در ورتمبرگ آلمان، واقع در ۱۰۰ کیلومتری اشتوتگارت بدنیا آمد . پدرش هرمان اینشتین یک فروشنده بود که بعدها یک کارخانه الکتروشیمیایی را تأسیس کرد و مادرش، پولین نی کوچ نام داشت . آنها در کنیسه اشتوتگارت-باد با یکدیگر ازدواج کردند .

در زمان تولد، مادر آلبرت به خاطر اینکه سر او بسیار بزرگ بود و حالتی عجیب داشت بسیار نگران بود . هرچند که با رشد او، کم کم بزرگی سرش کمتر به چشم می‌آمد، اما از عکس‌های او معلوم است که سر او نسبت به بدنش بزرگ‌تر بوده است . به این ویژگی در افرادی که سرهای بزرگی دارند «سربزرگی خوش‌خیم» گفته می‌شود که هیچ ارتباطی با بیماری یا مشکلات ادراکی ندارد .

یکی دیگر از مشهورترین جنبه‌های کودکی اینشتین این است که او خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد . طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت می‌کرد . به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل اینشتین، او را کند ذهن بدانند . البته در زندگی اینشتین، این اولین و آخرین باری نبود که چنین انگ‌ها و نظرات آسیب شناسانه‌ای به او نسبت داده می‌شد .

اعضای خانواده آلبرت، همگی یهودی‌هایی لاقید بودند و از همین رو، او در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک درس می‌خواند . او با اصرار مادرش آموزش ویولون را فراگرفت . اگرچه او از همان ابتدای کار مشق ویولون را دوست نداشت و در نهایت نیز آنرا کنار گذاشت، اما بعدها آرامش عمیق خود را در سونات ویلون موتسارت بدست می‌آورد .

وقتی اینشتین پنج ساله بود، پدرش به او یک قطب‌نمای جیبی نشان داد و اینشتین پی برد که در فضای خالی چیزی بر روی سوزن تأثیر می‌گذارد . او بعدها این اتفاق را یکی از تحول‌آمیزترین اتفاقات زندگی‌اش توصیف کرد.

ویژگی‌های شخصی

اینشتین در نوازندگی ویلون مهارت داشت . وی از کودکی تلاش داشت تا برای شمار بیشتری از همنوعان خود و به‌ویژه کسانی که در دور و بر او می‌زیسته‌اند سودمند باشد . ویژگی دوم او ذوق هنری او بود که اینشتین را وامیداشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به شیوه‌ای روشن و منطقی سازمان دهد بلکه روش سازمان‌دهی و بهینه‌سازی آنها نیز به شیوه‌ای باشد که هم خود او و هم مستمعان، از دید جهان‌شناسی لذت برند . هدف اینشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت ۱۹۰۵ که در آن اینشتین فقط به حرکت راستخط یکسان پرداخته بود اینشتین با کمک از اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در گفتگوی نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست درستی نظریه نوین او را از دید تجربی تایید کرد .

 

 

توماس ادیسون

توماس آلوا ادیسون (۱۱ فوریه ۱۸۴۷ - ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱) مخترع و بازرگانی آمریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهم‌ترین و معروفترین آنها لامپ رشته‌ای است.

ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست ۲۵۰۰ امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرت‌انگیز و باورنکردنی به نظر می‌رسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند و ادیسون کارمندان و متخصصان پرشماری در کنار خود داشت که در پیشبرد تحقیقات و به سرانجام رسانیدن نوآوری‌هایش یاریش می‌کردند. دهنی ذغالی تلفن، ماشین چاپ، میکروفن، گرامافون، دیکتافون، کینتوسکوپ (نوعی دستگاه نمایش فیلم)، دینام موتور و لاستیک مصنوعی از جمله مواد و وسایلی هستند که بدست ادیسون و همکارانش ابداع یا بهینه شدند.

ادیسون از اولین مخترعانی بود که توانست با موفقیت بسیاری از اختراعات خود را به تولید انبوه برساند.

دوران کودکی و نوجوانی

توماس ادیسون در شهر میلان ایالت اوهایو متولد شد و سال‌های کودکی را در پورت‌هِرون میشیگان بسر برد.«آل» بیش از یک سال نتوانست به مدرسه برود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آب‌نبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند. او که برای فروش اجناس خود مرتباً با ترن میان پورت‌هرون و دیترویت در رفت و آمد بود، توانست از شرکت راه‌آهن نمایندگی توزیع یک روزنامهٔ دیترویتی را بدست آورد. با پس‌انداز پول حاصل از فروش روزنامه، آل توانست یک ماشین چاپ دست دوم خریداری کند. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصب کرد و در سن پانزده سالگی اولین شمارهٔ روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد» منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام می‌داد، نخستین و تنها روزنامه‌ای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ می‌شد.

در سال ۱۸۶۲ م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و با وجود کم‌شنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راه‌آهن به‌عنوان تلگرافچی شغلی برای خود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دست‌ترین مأموران تلگراف در آمریکا شود.

ادیسون هنگامی که فقط بیست و یک سال داشت، اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آراء بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و او تصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگری نیافتد.

لودویگ وان بتهوون

لودویگ فان بیتهوفِن یا لودویگ فان بتهوون (به آلمانی: Ludwig van Beethoven) (غسل تعمید در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقی‌دانان برجستهٔ آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌های موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دورهٔ رمانتیک بود. بتهوون، به‌عنوان بزرگ‌ترین موسیقی‌دان تاریخ، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقیدانان، آهنگ‌سازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده‌است. در میان آثار شناخته‌شدهٔ وی می‌توان از سمفونی نهم، سمفونی پنجم، سمفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، سونات مهتاب، و هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد.


بتهوون در شهر
بنِ آلمان متولّد شد. پدرش، یوهان وان بتهوون، اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی در گذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نام‌های لودویگ، کاسپارکارل (۱۷۷۴-۱۸۱۵) و نیکولائوس یوهان (۱۷۷۶-۱۸۴۸). اولین معلّم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یکی از موسیقی‌دانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زورِ کتک، به‌عنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هرچند استعداد بتهوون به‌زودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستین گوت‌لوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در ۱۷سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیّت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت.

بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشتس‌برگر معرّفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیره‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.

بتهوون بالاخره شیوهٔ زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّه‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده‌بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.

ن نویسه...



انقلاب ۱۹۰۵

 

انقلاب ۱۹۰۵ روسیه (۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ تا ۱۶ جولای ۱۹۰۷) موجی از ناآرامی‌های سیاسی توده‌ای در بخش‌های وسیعی از امپراتوری روسیه بود. این انقلاب سبب متقاعد شدن تزار نیکلاس دوم برای تبدیل حکومت روسیه از استبداد به سلطنت مشروطه گردید.

 

پیش‌زمینه‌ها

 

از چندین سال پیش از ۱۹۰۵ و به ویژه پس از جنگ تحقیرآمیز روسیه و ژاپن (۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵)، گروه‌های متنوع اجتماعی، نارضایتی خود را از سیستم اجتماعی و سیاسی روسیه نشان دادند. اعتراضات آن‌ها از سخنرانی‌های باز، اعتصاب‌های کارگران تا شورش‌های دانشجویی و تروریسم را شامل می‌شد.

 

یکشنبه خونین

 

این تلاش‌ها، که توسط اتحادیه آزادی‌خواهی هماهنگ می‌شد، در کشتار تظاهرات مسالمت‌آمیز در نزدیکی کاخ زمستانی در سن پترزبورگ، در یکشنبه خونین (۲۲ ژانویه ۱۹۰۵) به اوج خود رسید. در آن روز چند هزار نفر از کارگران اعتصابی روسیه برای تقدیم عریضه‌ای به تزار در تظاهراتی آرام و با خواندن سرودهای مذهبی (منجمله «خداوند تزار را حفظ کند») به سمت کاخ او حرکت کردند. در این عریضه درخواست‌هایی همچون بهبود شرایط کار، دستمزدهای عادلانه‌تر و کاهش ساعات کار به هشت ساعت و نیز پایان دادن به جنگ روسیه و ژاپن و نیز اعمال حق رای عمومی مطرح شده بود. پیش‌زمینه این تظاهرات به یک ماه قبل از آن مربوط می‌شود یعنی زمانی که ۸۰٬۰۰۰ نفر در مسکو دست به اعتصاب زده و پایتخت از برق و روزنامه محروم شده بود.

 

سازمانده این تظاهرات کشیشی به نام گئورکی گاپون بود که به بهبود وضعیت اسفناک کارگران علاقه‌مندی نشان می‌داد. بعدها وی از روسیه فرار کرد و سال‌ها بعد پیش دوستی اعتراف کرد که با پلیس مخفی روسیه تزاری همکاری داشته است و توسط همین دوست به قتل رسید. طرفداران گاپون از همان ابتدا افراد جمعیت را بازرسی بدنی کرده بودند تا کسی سلاح همراه نداشته باشد و تظاهرات و تقدیم عریضه در آرامش انجام شود. مطابق آمار دولتی در این واقعه ۹۴ نفر کشته شدند اما مخالفین تزار تعداد کشته‌شدگان را ۴۰۰۰ نفر اعلام کردند. برخی دیگر گفته‌اند که در این روز ۱۰۰۰ نفر به قتل رسیدند.

واقعه یکشنبه خونین ۲۲ ژانویه باعث شد تا توهمی که بسیاری از مردم فرودست روسیه نسبت به تزار داشته و به او به چشم «پدری مهربان» نگاه می‌کردند از بین رفته و جای خود را به درگیری رودررو میان مردم و حکومت تزاری بدهد. متعاقب یکشنبه خونین فعالیت‌های مبارزاتی در روسیه شدت گرفت.

 

گسترش انقلاب

 

 

تظاهرات در یاکوبستاد، فنلاند

 

در پی آن، در سن پترزبورگ و سایر مراکز بزرگ صنعتی، اعتصاب عمومی شکل گرفت. در واکنش به اعتصاب‌ها، نیکلاس در ماه فوریه اعلام کرد که قصد دارد یک مجلس مشورتی منتخب مردم، ایجاد کند. اما این پیشنهاد رضایت کارگران، دهقانان (که قیامشان در حال گسترش بود)، و حتی لیبرال‌های زمستووها  (ارگان‌های دولت محلی) و حرفه‌ها را که در آوریل خواهان تشکیل مجلس مؤسسان شده بودند فراهم نکرد. لیبرال‌ها، طبقه متوسط و تحصیل‌کرده را نمایندگی می‌کردند که خواهان قانون اساسی و اصلاحات اجتماعی بودند.

پس از آن، شورش به بخش‌های غیرروسی امپراتوری، به خصوص به لهستان، فنلاند، استان‌های بالتیک، و گرجستان گسترش یافت؛ جایی که جنبش‌های ناسیونالیستی موجب تقویت آن شد. در برخی مناطق قیام با مخالفت خشونت‌آمیز ضدانقلاب‌های صدهای سیاه  مواجه شد که به سوسیالیست‌ها حمله و یهودیان را مورد آزار قرار می‌دادند. اما گروهی از نیروهای مسلح در کنار قیام قرار گرفتند: یگان‌های ارتش که کنار خط آهن ترنس‌سیبری بودند، به پا خواستند و در ژوئن خدمه رزم‌ناو پوتمکین در لنگرگاه اودسا رزم‌ناو را در کنترل خود گرفتند. فرمان دولت در تاریخ ۶ آگوست که پروسه‌های انتخابات مجلس مشورتی را اعلام می‌کرد، حتی موجب اعتراض‌های بیشتری شد که در ماه سپتامبر باز هم افزایش یافت.

 

مانیفست اکتبر

 

اولین شورای کارگران، یا سویت ، که به عنوان کمیته اعتصاب عمل می‌کرد، در ایوانوو تشکیل شد. در ۱۳ اکتبر، سویت دیگری در سن پترزبورگ تشکیل شد. در ابتدا این سویت کارگردان اعتصاب عمومی بود؛ اما پس از آنکه سوسیال دموکرات‌ها به آن پیوستند، شکل دولت انقلاب را به خود گرفت. سویت‌های مشابهی دز مسکو، ادسا و دیگرشهرها تشکیل شد.

بزرگای اعتصاب سرانجام نیکلاس دوم را متقاعد به عمل کرد. در پی مشورت با سرگئی یولیویچ ویته ، او مانیفست اکتبر را صادر کرد (۱۷ اکتبر ۱۹۰۵)، که وعده قانون اساسی و تاسیس مجلس قانونگذاری منتخب (دوما) را می‌داد. او همچنین سرگئی ویته را به سمت رئیس شورای وزیران (نخست وزیر) منصوب کرد.

این امتیازات خواسته‌های اپوزیسیون رادیکال برای ایجاد یک جمهوری را برآورده نمی‌کرد. انقلابی‌ها تسلیم نشدند؛ حتی لیبرال‌ها از مشارکت در دولت سرگئی ویته سرباز زدند. اما برخی میانه‌روها، راضی بودند و بسیاری از کارگران، با تفسیر مانیفست اکتبر به عنوان یک پیروزی، سر کار خود بازگشتند. این برای شکستن ائتلاف اپوزیسیون (مخالفان) کافی بود و موجب تضعیف سویت سن‌پترزبورگ شد.

 

دستگیری و سرکوب انقلابی‌ها

 

در پایان نوامبر دولت رئیس سویت، خروستالو نوسار منشویک، لئون تروتسکی بولشویک و دیگران را دستگیر کرد و در ۳ دسامبر ساختمان سویت را اشغال کرد. اما در مسکو یک اعتصاب عمومی جدید اعلام شد. حصارهایی برپاشد و پیش از کنترل اوضاع زدوخوردهایی در خیابان‌ها به وجود آمد. در فنلاند با حذف برخی قوانین منفور اوضاع به حالت عادی برگشت اما برای کنترل لهستان، استان‌های بالتیک و گرجستان نیروهای ویژه نظامی اعزام شدند که به خصوص در آن‌ها سرکوب شورش خونین بود. با شروع سال ۱۹۰۶ دولت کنترل راه‌آهن ترنس‌سیبری را به دست آورده بود، و انقلاب ضرورتا پایان یافته بود.

 

نتایج انقلاب

 

این انقلاب در جایگزینی استبداد تزاری با جمهوری دموکراتیک و یا حتی فراخوانی مجلس مؤسسان ناموفق بود و اکثر رهبران انقلاب بازداشت شدند. همچنین تقاضا برای دموکراسی کامل مقننه، توزیع زمین بین دهقانان، و پیشرفت اساسی در زندگی کارگران صنعتی برآورده نشد. با این حال انقلاب، رژیم امپریالیستی را مجبور به اصلاحات گسترده‌ای کرد که مهم‌ترین آن‌ها قانون‌های بنیادی (۱۹۰۶) بود که به عنوان قانون اساسی عمل می‌کرد، و ایجاد دوما که موجب توسعه احزاب و فعالیت‌های قانونی سیاسی شد. اگرچه قدرت تزار همچنان گسترده باقی ماند، اما با ایجاد دوما، قانونی‌شدن احزاب سیاسی، و اعطای حقوق مدنی مانند آزادی بیان و آزادی تجمع استبداد سنتی به پایان رسید شد. دولت امپریالیست به زودی راه‌هایی برای تضعیف این اصلاحات یافت.

از آن‌جا که خواسته‌های اصلی توده‌ها، یعنی دموکراسی کامل، زمین برای دهقانان و رفاه برای کارگران برآورده نشده بودند، صحنه برای انقلاب بعدی در ۱۹۱۷ آماده شد که در آن سویت‌هایی مانند سویت‌های ۱۹۰۵ نقش محوری بازی کردند.





فوتبال

تاریخچه

باشگاه ورزشی پرسپولیس تهران در دی ماه ۱۳۴۲ به دست علی عبده در جاده قدیم شمیرانات بنیانگذاری شد. این باشگاه جزو دارایی‌های «شرکت سی.آر.سی» بود که به جز عبدو، فاطمه پهلوی و همسرش محمد خاتم نیز از سهامداران آن بودند. این باشگاه در آغاز در رشته بولینگ فعال بود و به خاطر امکانات خوب مجموعه ورزشی بولینگ عبده شناخته شده بود، اما شهرت و حیات اصلی پرسپولیس هنگامی آغاز شد که بازیکنان باشگاه فوتبال شاهین به تیم فوتبال این باشگاه که در دسته دوم تهران بازی می‌کرد پیوستند. پیش از انقلاب اسلامی ایران، پرسپولیس به جز بولینگ و فوتبال، در والیبال، بسکتبال و اسکیت هم فعالیت‌هایی داشت.

مالکان

 

سازمان تربیت بدنی و شرکت فرهنگی-ورزشی پرسپولیس

پس از مدت کوتاهی بنیاد مستضعفان از باشگاه داری انصراف داد و امتیاز آن را به شرکت فرهنگی ـ ورزشی پرسپولیس که در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۰ به ثبت رسیده و ۴۹٪ از سهام آن به سازمان تربیت بدنی تعلق داشت، واگذار نمود اما در روز ۲۷ بهمن ۱۳۷۰، با ثبت مؤسسه فرهنگی ـ ورزشی پیروزی، امتیاز این تیم به دلایلی که تا کنون فاش نشده، به آن مؤسسه انتقال یافت. هرچند به هر حال هنوز هم بیشتر مردم ایران این تیم را با نام پرسپولیس می‌شناسند. شرکت فرهنگی ورزشی پرسپولیس در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۷۰ با شماره ۸۳۳۳۲ توسط اسماعیل وفائی با ۵/۵۰٪ سهام، سازمان تربیت بدنی به ریاست حسن غفوری‌فرد و به نمایندگی عباس انصاری‌فرد (مدیرعامل فعلی باشگاه پیروزی) با ۴۹٪ سهام و حسین منتظر موعود (قائم مقام فعلی باشگاه پیروزی) با ۵/۰٪ سهام تأسیس شد و به ثبت رسید. در همان زمان، وفایی به سمت مدیرعامل، انصاری‌فرد (نماینده سازمان) به سمت رئیس هیئت مدیره و منتظر موعود به سمت نایب رئیس هیئت مدیره انتخاب شدند. حسن غفوری‌فرد به عنوان معاون رئیس‌جمهور و سرپرست وقت سازمان تربیت بدنی، انصاری‌فرد را به عنوان نماینده تام‌الاختیار و امین سهام سازمان در تاریخ ۳۱/۱/۷۰ معرفی کرده بودند

 

 

تغییر نام تیم به پیروزی

كسي كه نام باشگاه پرسپوليس را به پيروزي تغيير داد كسي نبود جز عباس وكيل. در سال 66 كه باشگاه در اختيار بنياد مستضعفان قرار گرفت نام پرسپوليس براي بعضي از بزرگان خوش نيامد و نام آزادي را براي آن مناسب ميدانستند ولي علي پروين كه در آن زمان همه كاره باشگاه بود و از قدرت زيادي برخوردار بود با اين نام موافق نبود تا اينكه عباس وكيل پس از يك جلسه در پايان بازي تيم جوانان اين باشگاه كه با نتيجه يك بر صفر به پيروزي تيم جوانان باشگاه كه آن زمان هنوز نام مشخصي نداشت و بعضي آزادي و بعضي پرسپوليس ميگفتند با علي پروين به توافق رسيد كه به يمن اين پيروزي نام اين باشگاه را پيروزي بگذارند تا پيروزي هميشه با اين تيم عجين گردد. پس از آن در تاریخ ۲۰ مهر ۱۳۷۲، سازمان تربیت بدنی عدم تمایل خود را نسبت به ادامه همکاری با شرکت پرسپولیس اعلام و در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۷۶ کل سهام خود را به وفائی واگذار و از شرکت پرسپولیس خارج شد.

در همان تاریخ وفایی با هبه (امانت دادن) ۵/۵۰٪ سهم خود به حسن عابدینی معروف به امیر عابدینی مدیرعامل اسبق باشگاه پیروزی، میزان سهم خود را به ۴۹٪ کاهش داد و منتظر موعود نیز ۵/۰٪ سهم خود را به بهروز محمودی واگذار کرد. عابدینی در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۸۷، ۵/۵۰٪ یعنی تمام سهم امانی خود و ۵/۰٪ سهم محمودی را در ازای دریافت وجه به وفائی بازگرداند و از پرسپولیس خداحافظی کرد؛ به این ترتیب وفائی مجددا صاحب تمام سهام پرسپولیس شد. بر مبنای آخرین مجمع عمومی عادی که به طور فوق‌العاده در مورخ ۳ آبان ۱۳۸۷ تشکیل شد، شرکت غذاسازان زندگی به نمایندگی حمید موحدی و شرکت تجارت بین‌المللی وفا کیش به نمایندگی مصطفی جوادی شجونی برای مدت دو سال به عنوان اعضاء هیات مدیره و اسماعیل وفائی به سمت رئیس هیئت‌مدیره و مدیرعامل و حمید موحدی به سمت نایب رئیس هیئت مدیره تعیین و همچنین محرم هادی‌سرابی به سمت بازرس اصلی و کمال میرمحمدی به سمت بازرس علی‌البدل برای مدت یک سال انتخاب گردیدند. و هر یک از این دو شرکت متعلق به وفائی صاحب ۱٪ از سهام پرسپولیس شدند و ۹۸٪ دیگر سهام نیز در مالکیت شخصی وفائی ماند.

 

فوتبال

باشگاه پرسپولیس بیشتر به خاطر تیم فوتبالش مشهور است. تیم فوتبال پرسپولیس از بهترین و پرطرفدارترین باشگاه‌های ایران است.





ايران و پارسها

پارس‌ها مردمانی از ایل آریایی بودند که نمایان نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده‌اند. آنان از ایل آریایی پارس یا پارسواش بودند که در سنگ‌نوشته‌های آشوری از سده نهم پیش از زادروز مسیح، نام آنان دیده می‌شود. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به بخش‌های باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت.

برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ پ.م، نام خاندان «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شده‌است. برخی از پژوهش‌گران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های زاگرس به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگ‌نوشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان شلمنسر (۷۱۳-۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهی آسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.

مردم و خاندان‌ها

هرودوت می‌گوید: پارس‌ها به شش خاندان شهری و ده‌نشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شده‌اند. شش خاندان نخست عبارت‌اند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارت‌اند از: دایی‌ها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی‌ها. از خاندان‌های نام‌برده، سه خاندان نخست بر خاندان‌های دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران پیرو آنها بوده‌اند.

بر اساس بن‌مایه‌های یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادی‌های ساگارتی می‌زیسته‌اند که گونه‌ی بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران داده‌اند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندان‌های پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندان‌های ماد و پارس از سرچشمه‌ی همین خاندان ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمین‌های ماد می‌زیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان‌های پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس جای داشته‌اند و سر دودمان آنها هخامنش بوده‌است. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسی‌ها از دشمنی‌های آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.

این رخداد تاریخی در زمان چیش‌پش دوم روی داده‌است. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به چیش‌پش دوم می‌رساند و او را شاه انزان می‌خواند.

پس از مرگ چیش‌پش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی می‌کرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نام‌برده را زیر فرمانروایی یگانه‌ای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.

شاهنشاهان هخامنشی

مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سال‌های فرمانروایی‌اش که سخت‌ترین سال‌های پادشاهی وی نیز بود، به گونه‌ای دقیق بازگو می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.

به درستی که با باشندگی (وجود) فراوانی بن‌مایه‌های میان‌رودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگ‌نوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخ‌نگار می‌گذارد که در آن شاه شاهان، نوشته بلند خود را با تایید دوباره‌ی خویشاوندی‌ش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به آرامی پیشینیان خود را نام می‌برد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش‌پش و هخامنش. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمان‌های درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمی‌خورد.

همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامه‌ی خود را دست‌کاری کند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشته‌ی نبونید، پادشاه بابل، بیانیه‌ی کورش بزرگ (استوانه کورشکتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگ‌نوشته‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ جای تردید است).

با بررسی کلی همه‌ی بن‌مایه‌ها می‌توان به این گونه نتیجه گرفت. در یک‌چهارم نخست سده ششم پ.م، چیش‌پش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانه‌ی سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.

 





تخت جمشيد

تخت جمشید

 پارسه یا تَختِ جَمشید نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که سالیان سال پایتخت تشریفاتی امپراتوری ایران در زمان دودمان هخامنشیان بوده‌است. باور تاریخدانان بر این است که اسکندر مقدونی سردار یونانی در ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران حمله کرد و پارسه را به آتش کشید  و احتمالا بخش عظیمی از کتابها، فرهنگ و هنر هخامنشی را با اینکار نابود نمود. با این‌حال ویرانه‌های این مکان هنوز هم در مرودشت در نزدیکی شیراز مرکز استان فارس برپا است و باستان شناسان از ویرانه‌های آن نشانه‌های آتش و هجوم را بر آن تایید می‌کنند.

این مکان از سال ۱۹۷۹ یکی از آثار ثبت شدهٔ ایران در میراث جهانی یونسکو است.

نام تخت جمشید در زمان ساخت «پارسَه» به معنای «شهر پارسیان» بود. یونانیان آن را پِرسپولیس (به یونانی یعنی «پارسه‌شهر») خوانده‌اند. در فارسی معاصر این بنا را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید پادشاه اسطوره‌ای ایران می‌نامند که در شاهنامه فردوسی نیز آمده‌است.

 

چگونگی ساخت

قدیمی‌ترین بخش پارسه بر پایهٔ یافته‌های باستان‌شناسی مربوط به سال ۵۱۵ پیش از میلاد است. آنگونه که در منابع متعدد و گوناگون تاریخی آمده‌است ساخت پارسه در حدود ۲۵ قرن پیش در دامنه غربی کوه رحمت، به عبارتی میترا یا مهر و در زمان داريوش بزرگ آغاز گردید و سپس توسط جانشینان وی با تغییراتی در بنای اولیه آن ادامه یافت. بر اساس خشت نوشته‌های کشف شده در پارسه در ساخت این بنای با شکوه معماران، هنرمندان، استادکاران، کارگران، زنان و مردان بی‌شماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمهٔ کارگری نیز استفاده می‌کردند.ساخت این مجموعه بزرگ و زیبا بنا به روایتی ۱۲۰ سال به طول انجامید.

مکان و چگونگی سازه

کاخ‌های پارسه در نزدیکی رود کوچک پلوار که به رود کر می‌ریزد ٬ بر روی سکوئی که ارتفاع آن بین ۸ تا ۱۸ متر بالاتر از سطح جلگهٔ مردوشت است، بنا شده‌اند در حالی که طرف شرقی ان بر روی کوه رحمت است و سه طرف دیگر با دیوارهای حافظ شکل داده شده‌اند.دیوارهای حافظ با توجه به شیب زمین تغییر ارتفاع می‌دهند.

وسعت‌ کامل کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید ۱۲۵ هزار متر مربع‌ است که از بخش‌های‌ مهم‌ زیر تشکیل‌ یافته‌ است‌:

کاخ‌های‌ رسمی‌ و تشریفاتی‌ پارسه (کاخ دروازه ملل)

سرای‌ نشیمن‌ و کاخ‌های‌ کوچک‌ اختصاصی‌

خزانه‌ٔ شاهی‌

دژ و باروی‌ حفاظتی‌





گزارش تخلف
بعدی